۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه

من یک محاربم در راه شکستن کثیف ترین تمثالی از شیطان


من یک زنم.زنی تنها در دنیایی از عشق.
من یک مردم.مردی با چهره ای آرام، ولی در انتظار روزهای سبز.
من یک آهوی محکوم به نیستی در سرزمینم که گویی دستان سیاه کفتارها چنگ در قلب او برده اند.

من ماهی تنها در اقیانوسی پیر که گویی خرچنگها آن را دوره کرده اند.

من یک بهایی، مسلمان،مسیحی، زرتشت، چه میدانم هر چه شما آن را نام دهید و محکوم به نیستی.

من یک آزاده، یک محاربم و تا آخرین نفس در راه شکستن قفس میهنم ، سبز خواهم ماند.

آری من یک محاربم .

یک محارب در راه شکستن کثیف ترین تمثال از شیطان.

مرا اعدام کنید.

بی شک خون من گریبان شما را تا نیستی و نابودی خواهد گرفت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر