باید به شعور و آگاهی سیاسی نسل جوان ایرانی احترام گذاشت। آنها کمتر از جوانان تونسی و مصری و لیبیایی و سوریه ای نیستند. همانگونه که جوانان تحسین برانگیز این کشورها بدون داشتن دهها رادیو تلویزیون ماهواره ای اپوزیسیونی و دهها رهبر منتظر و دولت در تبعید توانستند دیکتاتورها را به چالش بکشند، جوان ایرانی نیز می تواند با درایت و به دور از تعصب مسلکی سرنوشت خود را رقم بزند، به شرط آنکه ما ساحل نشینان در غربت معذورات و محدودیت های آنان را درک کرده و به تیزهوشی مبارزاتی و تاکتیکی آنها اعتماد کنیم و از موعظه و تعیین تکلیف برای آنها از راه دور بپرهیزیم.
در شرایطی که موج آزادیخواهی سواحل اعراب را از دریای مدیترانه تا دریای عمان و از خلیج فارس تا دریای سرخ درنوردیده است، و جوانان جملگی از جان گذشتند و در درون کشتی استبدادزده ملوان شدند تا آن را به ساحل آزادی برسانند। هیچ ناخدای خودگماشته ای از آنسوی "ساحل عافیت" برای آنها نسخه "رهایی" نپیچید. متاسفانه در مورد خیزش نسل جوان ایرانی که به جنبش سبز معروف است، اینگونه نشد. بسیاری از چهره های اپوزیسیون که خود را نه تنها "سر" بلکه "سری برتر از سرها" می دانند، خوشحال شدند که جمله جوانان کشور جان شده اند و اینک لایق هدایت و رهنمودی توسط جانان آسوده در سواحل تبعید هستند. اما در این میان یک مشکل کوچک یا بهتر بگویم دو مشکل کوچک وجود داشت؛ و آن این بود که جوانان بپا خاسته موسوی و کروبی را رهبر نمادین جنبش می دانستند و در کنار فریاد مرگ بر دیکتاتور و جمهوری ایرانی، شعار یا حسین میر حسین نیز سر می دادند. شعار و مطالبات ساختارشکن نسل جوان که می خواهد از تمامیت سیستم شکست خورده و غیر قابل اصلاح جمهوری اسلامی عبور کند بر همه آشکار است، و مستلزم قلمفرسائی نیست. در نتیجه آنچه را که عیان است می گذارم و می گذرم. بهرحال علیرغم پیچیدگی های عینیت موجود درونمرزی، متاسفانه مبارزه برای قطع "سر" از "بدنه" جنبش سبز توسط بخشی از اپوزیسیون برونمرزی تحت عناوین و اسامی مختلف آغاز شد. در ماههای اخیر رژیم جمهوری اسلامی نیز به کمک اپوزیسیون شتافت و تلاش نمود تا عملا ً سران نمادین جنبش را از بدنه جامعه که جنبش سبز در بطن آن موجود است، جدا کند؛ و تصور رژیم بر این است که در این راستا تا حد زیادی موفق شده است. تکفیرهای متضاد اما عملا ً همسو بر علیه جایگاه و عملکرد موسوی و کروبی توسط برخی از اپوزیسیون از یک سو و رژیم جمهوری اسلامی از سوی دیگر مطرح می شود.گروه ها و محافل متعددی در بین اپوزیسیون برونمرزی که داعیه رهبری را در سر می پرورانند، با شعارهای مختلف به میدان آمده اند تا برای همیشه کار موسوی و کروبی را یکسره کرده و خود را رهبر جنبش سبز معرفی کنند. برای اثبات محق بودن خویش حتی انتخابات "کـلـیـکـی" در اینترنت انجام داده اند تا بصورت دمکراتیک برای همگان ثابت شود که بدنه جنبش سبز می خواهد از موسوی و کروبی اعلام برائت کرده و خود را به این "سرهای منتخب" وصل کند و نتیجتا ً مصادره خودخواسته جنبش سبز صورت گیرد.
نسل جوان و آگاه امروز بر خلاف نسل متعصب ِ ماقبل خویش مسائل را از پشت عینک های سیاه و سفید ایدئولوژیکی و مطلقگرایانه نمی نگرد। موسوی و کروبی همواره اذعان نموده اند که رهبران این جنبش ِ خودجوش نیستند. در نتیجه بحث و جدال بر سر رهبری نیست. وابستگی گذشته آنها به رژیم و محدودیتها و معذوریتهای فعلی آنان بر هیچکس پوشیده نیست. اما هیچکس نمیتواند نقش نمادین و عملی آنها را بعنوان "ســپــر" (و نه ضرورتا ً رهبر) انکار کند. در این مرحله از مبارزه جنبش سبز نقش "سپری" رهبران نهادین آن حائز اهمیت است. همانگونه که از حامیان برونمرزی و حمایت مجامع بین المللی از جنبش سبز استقبال میکنیم، باید از همراهی و "پوشش حفاظتی" و مواضع شجاعانه شخصیتهای حامی درونمرزی و مدافع جنبش سبز تا زمانی که همراه مردم هستند، علیرغم تفاوتهای نظری واختلاف مسلکی با آنها، قدردانی و حمایت کرد. جنبش سبز قیام نسل جوان است که نمیخواهد درگیر نبردهای دیروز و اسیر دگم اندیشی گذشته باشد. آنها بر علیه هر چه که "کهنه و فرسوده" است قیام کردهاند. کــهــنــهای که بوی دشمنی و نفرت و خرافه پرستی و تعصب و مطلق اندیشی میدهد. "ما" به این نسل بدهکاریم، و آنها حق دارند خود را از دست "ما" خلاص کنند". اینک بعد از ۲۲ ماه ایستادگی و مقاومت شجاعانه، موسوی و کروبی و همسران آنها سزاوار انتقادات مثبت و پیشنهادات سازنده بهمراه حمایت و تحسین هستند। این زیبنده انسان های فرهیخته نیست که در چنین شرایط حساسی همایش و کنگره و گردهمایی های "خودی" را از یک سو تبدیل به مجلس "ختم سیاسی" برای موسوی و کروبی، و از سوی دیگر به مراسم تفویض رهبری جنبش سبز به "خودگمارده" های منصوب گروه خودی بکنند। حقیقتا ً باید در تعمیق دستاوردهای جنبش سبز کوشا شد। اینها به موسوی و کروبی ایراد می گیرند که "غیرخودی" ساختارشکن را بر نمی تابند، اما متاسفانه خودشان در حیطه عملکرد خویش "غیرخودی" را حذف می کنند। بهر روی بجای پیروی از میل و هوای مسلکی خویش باید از قالب اندیشه های کهنه برون شد و در گشودن قفل استبداد همانند دندانه های کلید با نسل جوان همراه شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر